Browse Pages:
< Previous 1 2
3 4 5 Next >
ای پاکترین حس خدا:خسته و غریبیم،درکوچه های بیکسی وسرگردانیم در واپسی ها، نیازمان تویی و بس.دیرگاهیست که درسپیــده دم پاییــزی،درجــاده هــای مه گرفتــه، برفراز کوهی ازعشق،ازغم فراق تـو نــاله ها سرداده و از دوریت چــون ابــربهــاریگریسته ایم
مابدین درنه پی حشمت وجاه آمده ایم.. ازبدحادثه اینجا به پناه آمده ایم.. رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم.. تابه اقلیم وجود این همه راه آمده ایم.. سبزه خط تودیدم و زبستان بهشت.. به طلبکاری این مهرگیاه آمده ایم.. باچنین گنج که شد خازن او روح امین.. به گدائی به در خانه شاه آمده ایم.. لنگرحلم توایکشتی توفیق کجاست.. که درین بحرکرم غرق گناه آمده ایم.. آبرو میرودای ابرخطاشوی ببار.. که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم... حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما.. ازپی قافله با آتش آه آمده ایم ..
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﮐﺴﯽ، ﮐﺸﺖﻣﺎﺭﺍ ﻏﻢ ﺑﯽ ﻫﻢ ﻧﻔﺴﯽ ﺣﺎﻝ ﮐﻪﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ، ﺧﻔﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻭﻫﻤﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪﻫﺴﺖ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭﺷﮑﺴﺖ ********
" ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ" ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﯽ ﺍﻣﺎﻥﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺩﯾﮕﺮﻫﯿﭻ ﻛﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ .ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯽ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻨﺪ ﻭﻫﻤﮕﯽ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ، ﻭﺍﺯ ﺧﺪﺍﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯﺧﺸﻜﺴﺎﻟﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ. ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽﺷﻬﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉﻛﻨﻨﺪ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﭼﺮﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻭ ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﻧﻤﯽﯾﺎﺑﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪﺷﺪﻡ ، ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢﺗﺎ ﺍﺯ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﻨﺪ ،ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪﺍﯼ ﻛﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﭼﺘﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭﺍﯾﻦﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﻣﯽﻛﻨﯿﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﭘﺲ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪﻛﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ
یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد. یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت. هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها ، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود ، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد وزمانی که زن به خانه می رسید ، کوزه نیمه پر بود. دو سال تمام ، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست می داد. البته کوزۀ سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید. ولی بیچاره کوزۀ ترک دار از خودش خجالت می کشید . از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند ، می توانست انجام دهد. پس از دوسالسرانجام روزی کوزۀ ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم . زیرا این شکافی که در پهلوی من است ، سبب نشت آب میشود و زمانی که تو به خانه می رسی ، من نیمه پر هستم. پیر زن لبخندی زد وبه کوزۀ ترک دارگفت : آیا تو به گل هائی که در این سوی راه، یعنی سوئی که تو هستی ، توجه کرده ای ؟ می بینی که در سوی دیگر راه گلی نروئیده است. من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم ، و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آنها را آب بدهی. دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام. اگر تو این ترک را نداشتی ، هرگز این گل ها و زیبائی آنها به خانۀ من راه نمی یافت هر یک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم ولی همین کاستی هاو عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین می سازد
ما بی غمان مست دل از دست داده ایم..همراز عشق و همنفس باده ایم.. برمابسی کمان ملامت کشیده اند.. تاکارخود زابروی جانان گشاده ایم.. ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای.. ما آن شقایقیم که باداغ زاده ایم.. پیرمغان زتوبه ما گر ملول شد.. گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم.. کار ازتو میرود مددی ایدلیل راه.. کانصاف میدهیم که از ره فتاده ایم.. چون لاله می مبین وقدح درمیان کار.. این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم... گفتی که حافظ این همه رنگ وخیال چیست.. نقش غلط مخوان که همان لوح ساده ایم..
ما بی غمان مست دل از دست داده ایم..همراز عشق و همنفس باده ایم.. برمابسی کمان ملامت کشیده اند.. تاکارخود زابروی جانان گشاده ایم.. ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای.. ما آن شقایقیم که باداغ زاده ایم.. پیرمغان زتوبه ما گر ملول شد.. گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم.. کار ازتو میرود مددی ایدلیل راه.. کانصاف میدهیم که از ره فتاده ایم.. چون لاله می مبین وقدح درمیان کار.. این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم... گفتی که حافظ این همه رنگ وخیال چیست.. نقش غلط مخوان که همان لوح ساده ایم..
چه شود اي گل نرگس،با تو ديدار كنم/جان و اهل و هستي ام،بر تو گرفتار كنم/روزه هجر تو از پاي بينداخت مرا/كي شود با رطب وصل تو افطار كنم. با آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما،اميدوارم بر سر سفره مهربانيتان دعاي"اللهم عجل لوليك الفرج"را فراموش نكنيدو صلوات
روزى مردى براى خود خانه اى بزرگ و زيبا خريد كه حياطى بزرگ با درختان ميوه داشت . در همسايگى او خانه اى قديمى بود كه صاحبى حسود داشت كه هميشه سعى میكرد اوقات او را تلخ كند و با گذاشتن زباله كنار خانه ى او و ريختن آشغال سعى میكرد به اين هدف خود برسد . يك روز صبح خوشحال و سرحال از خواب برخاست ، همين كه به ايوان رفت ديد يك سطل پر از زباله در ايوان است . سطل را تميز شست ، برق انداخت وآن را از ميوه هاى تازه و رسيده ى حياط خود پر كرد تا براى همسايه ى خود ببرد . وقتى همسايه صداى در زدن او را شنيد از روى بدجنسى خوشحال شد و پيش خود فكر كرد اين بار ديگر براى دعوا آمده است . وقتى در را باز كرد مرد به او يك سطل پر از ميوه هاى تازه و رسيده داد و گفت : " هر كس آن چيزى را با ديگرى قسمت میكند كه از آن بيشتر دارد . "
روزى مردى براى خود خانه اى بزرگ و زيبا خريد كه حياطى بزرگ با درختان ميوه داشت . در همسايگى او خانه اى قديمى بود كه صاحبى حسود داشت كه هميشه سعى میكرد اوقات او را تلخ كند و با گذاشتن زباله كنار خانه ى او و ريختن آشغال سعى میكرد به اين هدف خود برسد . يك روز صبح خوشحال و سرحال از خواب برخاست ، همين كه به ايوان رفت ديد يك سطل پر از زباله در ايوان است . سطل را تميز شست ، برق انداخت وآن را از ميوه هاى تازه و رسيده ى حياط خود پر كرد تا براى همسايه ى خود ببرد . وقتى همسايه صداى در زدن او را شنيد از روى بدجنسى خوشحال شد و پيش خود فكر كرد اين بار ديگر براى دعوا آمده است . وقتى در را باز كرد مرد به او يك سطل پر از ميوه هاى تازه و رسيده داد و گفت : " هر كس آن چيزى را با ديگرى قسمت میكند كه از آن بيشتر دارد . "
گل دربرومی برکف و معشوق به کام است.. سلطان جهانم به چنین روز غلام است.. گوشمع میارید دراین جمع که امشب.. درمجلس ما ماه رخ دوست تمام است.. درمذهب ماباده حلال است ولیکن.. بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است.. درمجلس ماعطر میامیز که مارا.. هردم زسر زلف تو خوشبوی مشام است.. گوشم همه برقول بی و نغمه وچنگ است.. چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است.. تاگنج دلت در دل ویرانه مقیم است.. همواره مرا کنج خرابات مقام است.. میخواره وسرگشته و رندیم و نظرباز.. وان کس که چومانیست درین شهرکدام است.. بامحتسبم عیب مگوئید که او نیز.. پیوسته چوما درطلب عیش مدام است.. ای دل منشین بی می و معشوق زمانی.. کایام گل و یاسمن و عید صیام است..
گل دربرومی برکف و معشوق به کام است.. سلطان جهانم به چنین روز غلام است.. گوشمع میارید دراین جمع که امشب.. درمجلس ما ماه رخ دوست تمام است.. درمذهب ماباده حلال است ولیکن.. بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است.. درمجلس ماعطر میامیز که مارا.. هردم زسر زلف تو خوشبوی مشام است.. گوشم همه برقول بی و نغمه وچنگ است.. چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است.. تاگنج دلت در دل ویرانه مقیم است.. همواره مرا کنج خرابات مقام است.. میخواره وسرگشته و رندیم و نظرباز.. وان کس که چومانیست درین شهرکدام است.. بامحتسبم عیب مگوئید که او نیز.. پیوسته چوما درطلب عیش مدام است.. ای دل منشین بی می و معشوق زمانی.. کایام گل و یاسمن و عید صیام است..
دعا می کنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
چو یاران مهدی شمارش کنند
دعا می کنم جزء یاران شوی
(تشکر از آبشار)
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی
———
تو را در عین دوری دوست دارم ٬ تو را با این صبوری دوست دارم
گل نرگس ٬ گل جاوید ایام ٬ تو را صد سالنوری دوست دارم . . .
———————————————
———
امروز رفتم برات یه ساعت بخرم ولی هرچی گشتم
هیچ ساعتی به قشنگیه اون ساعتی که دیدمت پیدا نکردم !
درت می آمدم هر شب مرا وا میزدی / گفتمت نامهربانی دم ز حاشا میزدی / دیدمت یک شب به دریا خیره بودی تا سحر/ کاش دریای تو بودم دل بهدریا میزدی
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را.بجو مارا تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر ایا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟رها کن ان خدای دور
آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت.اینک صدایم کن مرا.با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خودرا. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.بهنجوایی صدایم کن.بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات اوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدمبا تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
تورا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
"سهراب سپهری
">http://up.iranblog.com/images/bsk6kwbfbgxutcxqlp7v.jpg" border="0"/>
ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ
![](img/emoticons/1.gif)
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﻭﺳﺖﻣﯿﺸﻮﺩ. ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﺘﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻋﺎﺟﺰ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﺘﺮﯾﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﺴﯽﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺗﺒﺎﻩ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺍﺯﺩﺳﺕ ﺩﻫﺪ .ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺮﮐﺲ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯼﻋﻘﻞ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﻓﻀﻞ ﺍﻭ. ﺣﻀﺮﺕﻣﺤﻤﺪ (ﺹ) : ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﺩ.ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺧﯿﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﺭﺭﺍﺯﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﻧﯿﮑﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺷﺮ ﻭﺑﺪﯼ ﺩﺭ ﺍﻓﺸﺎﯼ ﺭﺍﺯ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﺷﺮﺍﺭ ﮔﺮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺕ.ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ (ﺹ) : ﻫﺮﮐﺲ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺑﻤﯿﺮﺩ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ) . ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ (ﺹ: ﻣﻮﻻﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪﺍﺩﺍﻣﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﭼﻮﻥ ﻋﺎﻣﻞ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺘﯽ ، ﺩﺍﺋﻤﯽﺍﺳﺖ ( ﻭﻟﯽ ) ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭﺳﺖﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺯﯾﺮﺍ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﺎ ﺯﻭﺩﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. ﺑﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻮﯾﻢ ؟ ﻣﻮﻻﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﺳﺘﮕﻮﯾﯽ ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮﯾﯽ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﯿﮏ ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﻣﻮﻻﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍﺷﯿﻔﺘﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﮐﻨﺪ ، ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺭﻏﺒﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍﺩﺭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺩﻭﺳﺖﻧﺸﻮﯾﻢ ؟ ﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺁﺩﺍﺏ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ
![](img/emoticons/1.gif)
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺯﺷﺘﯽ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪﺗﻮﺍﻧﺎﺋﯽ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ ، ﻭ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﻧﮑﻨﺪ ، ﻣﻤﮑﻦﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﺩ. ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ (ﻉ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺖﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻦ ، ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻦ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺟﻔﺎ ﮐﻨﺩ. ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ (ﺹ) ﺳﻮﺍﻝ ﺷﺪ ﮐﺪﺍﻡ ﻫﻤﻨﺸﯿﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﮐﺴﯽﮐﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ، ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺶﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﻔﺰﺍﯾﺪ ، ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﺍﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ.ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﺗﻘﻮﺍﯾﺸﺎﻥﭘﺮﻫﯿﺰﮐﺎﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ) ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ (ﻉ) : ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪﺍﻭ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﮐﻦ. ﻭ ﺑﺪﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﺑﻪ ﺍﻭﺩﻓﻊ ﮐﻧﺪ
Browse Pages:
< Previous 1 2
3 4 5 Next >